What do you think?
Rate this book
248 pages, Paperback
First published December 31, 1986
صحنه ای جادویی از سقوط یک پر نه تنها فارست گامپ را آغاز کرده، بلکه آن را به پایان نیز می رساند: اشاره ای از فیض و آن قدر سبک که هیچ کس نمی تواند محل فرود آن را تشخیص دهد. فیلیپ ینسی/ اعجاب فیض
بعضی شب ها، وقتی که به ستاره ها نگاه می کنم و آسمون پهناور رو بالای سرم می بینم، خاطره های گذشته به یادم میان. من هنوز مثل هرکس دیگه ای رویا و آرزو دارم. خیلی وقت ها به آرزوهای از دست رفته م فک می کنم و اینکه اگر این آرزوها و رویاها تحقق پیدا می کردن چی می شد، و یه دفعه می بینم تو رویام چهل سال پنجاه سال شصت سال از عمرم گذشته. می فهمید چی می گم؟ خب که چی؟ من شاید خنگ باشم، ولی با این حال بیشتر اوقات سعی کردم که کار درست رو انجام بدم.رویاها هم که فقط رویا هستن، غیر از اینه؟ بنابراین هر اتفاقی که تا الان افتاده، من اینو به خودم می گم. من می تونم به گذشته م نگاه کنم و بگم که حداقل زندگی یکنواخت و خسته کننده ای نداشتم.منظورم رو می فهمید؟ - قطعا می فهمیم!!
دن دکمه کتش رو باز کرد و زیر کت، روی پیرهنش، پر از مدال هایی بود که بهش داده بودن، فک کنم ده دوازده تایی می شد. گفت: این ها یادآور چیزای خاصی هستن فارست. دقیقا نمی دونم چی، مسلما یادآور جنگ، ولی این فقط یه قسمتشه. من دچار فقدان بزرگی شدم، فقدانی خیلی بزرگتر از پاهام. اگه می خوای بدونی، من نفس و روحم رو از دست دادم. جایی که قبلا روح من بوده، الان جای تهی و پوچیه که مدال ها روشو پوشوندن
در فارست گامپ، وقتی فارست از نظر مادر و فرماندهاش دربارهی اتفاق و تقدیر سخن میگوید، دانسته یا نادانسته به روی چند نکتهی مهم ارزش میگذارد. جایی که پرسش این است آیا در زندگی، همهچیز از قبل معین شده است و تقدیر ماست که ما را به سویی هل میدهد، یا تصادف و اتفاقات غیرقابل پیشبینی است که ما را به این سو و آن سو میکشد و در زندگی ما نقشآفرینی میکند؟ با رجوع به گفتههای فارست به نظر میرسد مادر فارست به تقدیر اعتقاد دارد و فرماندهاش به اتفاق و تصادف. اما اگر به زندگی و گزینشهای آنان در فیلم نگاه کنیم، در خواهیم یافت که اعتقادشان نه تنها با تجاربشان یکسان نیست، که حتا در تناقض شدید با آنها است. با چنین گزینشی، از یک سوی، میتوان دریافت چه بسا آنچه افراد، در تصور میگذرانند، با آنچه در اعمال و انتخابشان فعلیت میبخشند، برابر نیست و بس بسیار ما در گفتار، چیزی گفته و در رفتار به راه دیگری میرویم و بسیار پیش آمده که متضاد با تجاربمان بیندیشیم و متناقض با گفتار و تصورمان انجام دهیم؟ نمونههای بسیاری از گزینشهایمان هستند که آنقدر به انجامشان خو کرده و با آنها انس گرفتهایم که به چشممان نمیآیند و آنقدر برایمان عادت شدهاند که از آنها خسته شدهایم و به خیال خود، گزینشهای دیگری (متضاد یا متناقض) را میپسندیم.
از سویی دیگر، میتوان چنین تأویل کرد که در میان چندراهی تقدیر، اتفاق و انتخاب، مادر فارست و فرماندهاش هر یک، آن راهی را که عملن در زندگی در پیش گرفته بودند، اصالت نمیبخشیدند، بلکه مسیر مقابلی را که خلاف انتظارشان یافتند، اصالت میدادند. مادر فارست شخص باارادهای بود که با جدیت خواستههای زندگی خود و فارست را تعقیب کرد، اما طی تجاربش متوجه شد، بسیاری از دستاوردهایی را که زندگی برای او به ارمغان آورده فراتر از ارادهی وی بوده است، همچون سالم و زنده ماندن فارست در جنگ ــ که آن خواهش قلبیاش را هنگام بغل کردن فارست به زبان میآورد ــ و به دور ماندن کشتی فارست از صدمات حاصل از طوفان. درحالیکه فرماندهی فارست تصور میکرد، چون اجدادش همگی در جنگ کشته شدهاند، پس سرنوشت او نیز چنین است. اما با تعجب میبیند که کارهای او و فارست مانع از تحقق چنین سرنوشتی میشود، از این روی بر این باور است که اتفاق و تصادف تعیینکننده است. ولی در این میان فارست است که درمییابد، کی، کجا، در چه تجربهای و به چه میزان هر یک از آنها دخیلاند. زیرا اوست که روش امتزاج آنها را تجربه کرده است و درمییابد که مابین تقدیر و اتفاق، این انتخاب است که با در نظر گرفتن محدودیتهای آن دو، تعیینکننده است. این جمله در یکی از نماهای کلیدی فارست گامپ نهفته است: یک پر که به عنوان یک اتفاق واقعی از آسمان به سوی فارست میآید و دستخوش بازی باد قرار گرفته تا نزدیک پاهای او میافتد، در کنار تصاویری از آسمان در کتاب فارست. به بیان دیگر، اتفاقی در آسمان با استناد به قوانین و تقدیر آن، به نتخابی در زندگی فارست بدل میشود. كاوه احمدی علیآبادی - بازآفرینی تحلیلی از فارست گامپ
وقتی زشتی پدر شود و صاحب پسری، در نیمه شب لرزان چراغی روشن کند و نگران نگاه به رخ کودک بیفکند تا دریابد او شبیه کیست