تاب دروغهایی که به خود میگوییم که در ظاهر درباره رواندرمانی است، در واقع درباره معنای آدم بودن است.
همه ما به خودمان دروغ میگوییم تا از درد در زندگیمان اجتناب کنیم. از این رو، همه به عنوان آدمهایی ناقص و ناکامل با هم برابریم؛ پس میتوانیم با شأن برابر با هم گفتگو کنیم و موظف به بیان حقایق به خود و دیگران هستیم. با این کار، یعنی دیدن دروغهایی که به خود میگوییم و مواجهه با حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، راهی را برای زیستن در حقیقت و با یکدیگر مییابیم. شنیدن حقیقت از دیگری به معنا ی تسلیم او شدن نیست، بلکه به این معناست که به چیزی بزرگتر تسلیم شدهایم: حقیقت.
ما در زندگی راههایی را میپیماییم که دروغهایمان مشخص کردهاند و فقط به رنج میانجامند.
وقتی رنجمان طاقت فرسا و جانکاه میشود، نیازمند کسی میشویم که در دیدن دروغهایی که باور کردهایم و دروغهایی که به خودمان میگوییم، ما را یاری دهد.
چون، تنها با دیدن این دروغهاست که با حقایق زندگیمان مواجه میشویم و به راه حقیقت بازمیگردیم؛ و چون، دروغهای ما بیمارمان و مواجهه با حقایق درمانمان میکنند.
این کار مستلزم وجود کسی است که ما را در دیدن آن دروغها و تحمل دردی که پنهان کردهاند، یاری دهد و هنگام فرو افتادن در حقایقی که از آنها اجتناب میکنیم، دستمان را بگیرد.
او در آنجا برروی برنامه آموزش روانپزشکی پویا کوتاه مدت کار میکند.
اینم پیوست به کتابهایی که از خوندنشون خیلی جون گرفتم ولی به زمان سپردم تا تهنشین بشن بیام بنویسم. هرچند کلماتم حق مطلب رو ادا نمیکنن.
ریویوهایی که اینجا نوشته شده هم گرچه کم اما خیلی خوبن.
اینو مجتبی شکوری توی یکی از برنامههای کتابباز معرفی کرده بود و من خیلی وقت پیش خریدم و خیلی طول کشید تا بیام بخونمش. ولی همون چیزی بود که فکرشو میکردم. مشکلی که با کتابهای معرفیشده دارم اینه که خیلی وقتا اون تجربهای که شخص معرفیکننده داره در تو تکرار نمیشه، یا نگاهش خیلی روی خوندن تو تأثیر میذاره. برای همین خوبه که زیاد طول کشید تا خوندمش که بتونم کمتر جانبدارانه بهش نگاه کنم.
انتظار داشتم سیلیهای بیشتر و سنگینتری بزنه، ولی حدس میزنم نویسنده خواسته دل مخاطب رو به دست بیاره. برای همین ساده، با مثالهای زیاد و جزییات و ریزبینی و یه جور دلسوزیِ پخته و درمانگرانه کتاب رو نوشته، که خیلی هم دوستداشتنیه. دوست دارم با خودش حرف بزنم، خیلی از شخصیت کسی که اینو نوشته خوشم اومد. اسمش رو نشنیده بودم ولی آدم بزرگیه توی کار خودش. مقدمۀ مترجم (که اونم آدم کاردرستیه) درآمد خوبیه به این کتاب و این نویسنده.
این یه کتاب رواندرمانیه، ولی خیال نکنید تخصصی و سخته. کاربردی و ساده و صمیمیه، انگار باباتون اینو نوشته. (البته اگه رابطه خوبی با پدرتون دارید. :لول: ) از بهترین کتابهاست برای وقتی که حس میکنید با خودتون، دنیا یا زندگی مشکل دارید و در عذابید.
بعضی کتابها انقد خوبن که دوست داری بری توی خیابون و به همه یه جلد هدیه بدی. انقد خوبن که دوست داری قسمت هایی از کتاب رو با صدای خودت ضبط کنی و برای همه اونایی که دوسشون داری بفرستی. انقد خوبن که دوست داری بارها وبارها بین صفحههاش زندگی کنی... وقتی کتاب تموم شد دلم خواست از خودم و همه بخوام با درونشون آشتی کنن. دلم خواست همه رو همونطور که هستن بپذیرم. دلم خواست بلند بخندم و بلند گریه کنم.
دو تصویر داریم، یک تصویر واقعی و یک تصویرآرمانی. تصویر واقعی تصویر حال حاضر ماست که الان میبینم و تصویر آرمانی، تصویریست که ذهن برای خودش رویا بافی کرده و پیش پیش برای خودش از آیندهی نامعلوم میسازه. وقتی این تصویرواقعی زندگیمون، شبیه تصویر آرمانیمون نباشه، بهم میریزم یا حدالقل به شخصه اعصابم خورد میشه، لجم میگیره و خیلی چیزای دیگه که فقط آرامش لحظم رو ازم میگیره. این کتاب کمترین درسش به من این بود که بین این دو تصویر و فاصلهای که بینشون وجود داره توجه کنم وتلاشم رو کنم تا تصویر واقعی رو جایگزین تصویر آرمانی کنم. این کتاب برای روان درمانگرا نوشته شده ولی نویسنده به گونه ای نوشته که به صورت عموم نیز قابل استفاده و فهم باشه. بشخصه خوندن این کتاب رو به اطرافیانم، دوستانم و غیره پیشنهاد میکنم
I recommend reading it very slowly. Like, really, deliberately, slowing down and thinking about what you've just read. If you read it too fast, it all becomes a blur, like it's all one big repetition. Generally. I'm on the fence about the book - on the one hand, there are lots of valuable insights into our coping mechanisms and therapy. On the other, it seems a little like Frederickson was advertising himself as a therapist: "Look! This guy did therapy for 30 years but it only worked once he talked to ME.". I've found some inconsistencies and contradictions in his theories, but I guess it's because they are presented in a pretty simple and concise way. All in all, I think the essence of the book could have easily been put in about 20 pages. There are lots of repetitions, the examples of patients sometimes seem far-fetched or not explained well. My overall feeling is - the book was okay. I'll remember a few fragments, most of it fades away quickly.
-چرا همه ما به خود دروغ میگوییم؟ پذیرفتن آرزوهایمان ساده تر از پذیرفتن واقعیت است.
- در حالی که دلمان میخواهد تغییر کنیم، از دیگران میخواهیم با تایید ما، و نشان دادن اینکه چگونه دیگران را تغییر دهیم به ما کمک کنند تا از تغییر کردن بپرهیزیم.
- درمانگر خردمند هرگز تنها به بینش اتکا نمیکند، زیرا بینشی که برآمده از سر باشد، درد قلبمان را درمان نمیکند.
- با فرار از احساساتمان، دروغ های بیشتری به خود میگوییم که رنج های بیشتری ایجاد میکند
-دیگران اینجا نیستند که برای ما دوست داشتنی باشند یا خود را همانگونه که ما آنها را طرد میکنیم طرد کنند. بلکه ما اینجاییم تا آنها را همانطور که هستند دوست بداریم و خود را تسلیم حقیقت کنیم: آنها باید همانطور که هستند باشند نه آنطور که ما میخواهیم. - ما شلوغ و آشفته خلق شده ایم، اما میکوشیم قسمت هایی از واقعیت را که با تصویر ما از خودمان مطابقت ندارد رد کنیم. وقتی ما تصمیم میگیریم یک چیزهایی را بپذیریم و بقیه را رها کنیم، بخش هایی از خود را به مرگ محکوم میکنیم. ما خود را سانسور میکنیم تا به شکل تصاویر پاک و تطهیر شده ی ذهنمان در آییم. این عشق نیست، بلکه نفرت از زندگی است. در تلاش برای استعلای زندگی، زندگی را طرد میکنیم.
-پاسخ های پیش از موقع و نا بهنگام موجب میشوند ما از تجربه های زندگی، که از طریق آنها پاسخ ها را می آموزیم، اجتناب کنیم. اگر نتوانیم یادگیری از طریق زیستن و احساس کردن را تحمل کنیم، به دروغ گفتن از طریق فکر کردن و خلق دانشی دروغین از فرضیه هایمان خواهیم پرداخت.
تقریبا بعد از یکی دوتا بخش متوجه شدم از اون کتابهاست که باید چند وقت دیگه باز هم بهش برگردم. نکته اصلی و تاکید کتاب “حقیقته”، البته نه صرفا پذیرشِِ حقیقت. نکته اینکه حقیقت بخشی از زندگی هممونه. مثل انگار یه “وجوده” مثل ما و نیازی به پذیرش ما نداره. حتی با انکار، نفرت، بیاعتنایی باز هم وجود داره و به راهش ادامه میده. کتاب برای من از اون کتابهایی نبود که بیوقفه بخونم، اتفاقا بین هر بخش فاصله میوفتاد با این حال این یه این معنی نبود که دوستش نداشتم. ترجیح میدادم بخش بندیها یکم بهتر و مرتبط تر میبود. در اخر حس و حالم موقع خوندن کتاب رو دوست داشتم. تاکید دائم برای اینکه “حقیقت” رو جا بندازه توی ذهن مخاطب، حس میکنم تونسته حداقل اپسیلونی ظرفیت پذیرشم رو بالاتر ببره.
خط کشیهام: -انسان بودن ما درمانپذیر نیست.
-ما به خود بیتوجهی میکنیم و نام آن را قوی بودن میگذاریم.
-هر بار که میگوییم غم ما احمقانه است، یا خواستههایمان مسخره اند، یا خشممان زشت است، مرتکب قتل شدهایم.
-رنج ما معلول این تخیلات نیست، بلکه از وابستگی ما به آنها سرچشمه میگیرد.
مثالهای خوبی داشت از دروغهایی که به خودمون میگیم، مثالها متنوع بود ولی نکته اصلی کتاب فقط این بود که با دروغهامون جلوی احساسهامون رو میگیریم و دردمون از همون جاست، احساس کردم در بعضی مثالها هم نتونسته بود اون مشکلی که بیمارش داشت رو جا بندازه ولی در کل مثالهای خوبی داشت و متنوع
گاهی گمان می بری در راه بغدادی، حال آنکه به سمرقند می روی....! طوری زندگی کنیم که گویی پرنده ای را در دستان خود گرفته ایم: ((اگر آن را فشار دهیم، خواهد مرد.))
بنظرم این کتاب به اندازه کافی دیده نشده. به اندازهی کتابای معروف یالوم منحصربه فرده و زمانی که بهش میدی رو جلا میده. روحتو نوازش میکنه و حقیقتی که همیشه میدونستیو توی ذهنت قاب میگیره…میدونی یجای کار میلنگه که اومدی سراغش و اون با ظرافت اونو برات قاب میکنه و توی دیوار ذهنت به روشنی به یادگار میذاره. هنوز در مورد نویسندش سرچی نکردم اگر زندس عمرش بلند اگر نیست روحش قرین رحمت. دست منو گرفت و احساس میکنم رشد کردم.
کتاب دروغ هایی که به خود میگوییم درباره پذیرفتن واقعیته. اینکه ما با توهمات و خیالاتمون زندگی میکنیم و وقتی با واقعیت زندگی مواجه میشیم درد میکشیم و دست به انکار میزنیم. انکارها و تفکرات اشتباهمون همون مکانیزم های دفاعیه و نقش درمانگر نشون دادن این مکانیزم ها و راحت تر کنار اومدن با واقعیت درد زا س. باید بپذیریم ارزوی دنیای بدون رنج ، بیماری ، از دست دادن و مرگ توهمی بیش نیست و پذیرش این موضوع کمک میکنه که این دنیا رو انقد جدی نگیریم و با این محدودیت هاش قبول کنیم.
▪️کتاب مثال های خوبی برای واضح تر شدن ��طالب میزنه ولی مطالب زیادی تکرار میشن.
یه اصل کلی داره این کتاب و اون اینکه دست از دروغ گفتن به خودتون بردارید و در مورد حقایق زندگی به پذیرش برسید.
درسته که بعضی از این دروغ ها در ابتدا برای اجتناب از درد هستن ولی در طولانی مدت باعث درد و بیماری بیشتری میشن.
ما باید واقعیت های زندگمون، خصوصیات درونی خودمون و دیگران رو به رسمیت بشناسیم و صدای احساسات خودمون و بشنویم.
واقعیت چه بخوای چه نخوای وجود داره.
این کتاب ۵ فصل داره شامل ۱- یک جای کار میلنگد ۲- چگونه از حقایق زندگیمان اجتناب میکنیم ۳- امتناع از پذیرفتن ۴- بمیرید پیش از آنکه بمیرید ۵- گشوده بودن به حقیقت ۶- پذیرفتن
یه کتاب نسبتاً خوب درباره روان درمانی نقطه ضعف اصلی کتاب این بود که گاهی اوقات به نظر میرسید نویسنده در حال اغراق کردنه و کتاب جالبی که در دست ماست، به یه کتاب روانشناسی زرد تغییر ماهیت داده. از طرفی از جایی به بعد به نظر میرسید نویسنده دیگه حرف جدیدی برای گفتن نداره و فقط در حال تکرار حرفای قبلی در قالبهای جدیده. اما فصل آخر واقعا مطلب رو جا انداخت و فکر میکنم اثری که مدنظر نویسنده بود رو در ذهن خواننده ( یا حداقل من) به جا گذاشت. سومین ستاره رو مشخصاً به فصل آخر کتاب تقدیم میک��م
بله؛ به خود دروغ می گوییم تا درد نکشیم؛ داستان ها می سازیم؛ داستان هایی که ما در آن قربانی هستیم و بقیه جلاد. افسوس که این داستان ها را فقط تحویل دیگران نمی دهیم، بلکه خود نیز آن ها را باور می کنیم و در نتیجه رنجی جانکاه و طولانی جای دردی گذرا، که از پذیرفتن و کشیدنش طفره رفتیم، را می گیرد. صادقانه بگویم: این کتاب حالم را بهتر نکرد و در مواقعی بدتر هم کرد، اما باعث شد با صداقت بیشتری به خود و زندگی ام بنگرم. خواندن کتاب را به هرکسی توصیه نمی کنم. اگر روابطی عاطفی خوبی دارید لزومی به خواندن کتاب نیست، اما اگر در روابط دوستی، خانوادگی یا عشقی هستید که می دانید یک جای آن می لنگد بد نیست کتاب را مطالعه کنید.
کتاب خوبی بود بینش تازه ای بهم داد.اینکه ما خیلی وقتها از توهماتمون ضربه بیشتری میخوریم تا از واقعیت.ما برای خراب شدن تصویر ایده آل ذهنمون میگرییم و ناراحت میشیم.تصور ایده آل ما از دنیا جاییه بدون درد و رنج،بدون مرگ و پایان برای همین وقتی هر کدوم از اینا سراغ ما میاد خودمون رو میبازیم اما باید این تصویر ایده آل رو رها کرده و دنیا رو همونجوری که هست دریابیم تا رنج کمتری بکشیم.
تصورات همیشه میتونن تاثیرات زیادی تو زندگی ما داشته باشن. اینجا یاد میگیریم چطور واقعیت وجودی یک انسان که باهاش در رابطه هستیم رو باور کنیم و ببینیم. تا بعد ها از تصوراتمون ضربه نخوریم. بیشتر ما این دروغ هارو به خودمون میگیم. بنظرم خوندن این کتاب از فردریکسون واجبه. 👌🏽👌🏽
Amazing! It's one of the best self-help books I've ever read. So direct and clear he talked about the reality and truth about our everyday life and how we adapt ourselves to it. I recommend this book to everyone how wants to face the truth about himself and start the self-improvement process.
کتاب دروغ هایی که به خود می گوییم نوشته جان فردریکسون نشان میدهد که چگونه آنچه از روبرو شدن با آن اجتناب میکردیم، ما را شفا میدهد. ما به وسیله افکار و روشهایی که دفاع نامیده میشوند، دائماً در تلاش هستیم تا به خودمان دروغ بگوییم و از مواجه شدن با حقایق زندگی خود اجتناب کنیم. این دروغها شاید در ابتدا کمککننده به نظر برسند، امّا به مرور زمان موجب رنج و بیماری ما میشوند.
برای شفا یافتن، باید حقایقی که از آنها اجتناب می کنیم و احساساتی که آن حقایق را در ما بیدار می کنند، بپذیریم. این حقایق زندگی درونی ما (احساسات و نگرانی ما، و نحوه ی اجتناب ما از آنها) و زندگی بیرونی ما (واقعیت) را در بر می گیرند. در این پذیرفتن، ما کشف میکنیم چه کسی هستیم و در پس دروغ هایی که به خود می گوییم چه کسی بوده ایم.
| از متن کتاب |
این کتاب سعی میکنه به خواننده بفهمونه که با خودت رو راست باش، و برای یکبار هم که شده از واقعیت درونی خودت و واقعیت دنیای بیرونت طفره نرو. طی خوندن این کتاب ممکنه به این فکر بیفتیم که، ما چقدر به خودمون داریم دروغ میگیم ؟ و ممکنه موقع تفکیک حقایق و دروغ ها، یکم گیج و سردرگم بشیم؛ مثل حالتی که من با خوندن این کتاب تجربه کردم و به نظرم باید برای رهایی از این سردرگمی کتاب های بیشتری در باب خودشناسی مطالعه کنم.
(ترجمه علیرضا منشی ازغندی، انتشارات بینش نو) ترجمه کتاب رو دوست نداشتم.
کتابی رواندرمانی، ساده، روان و قشنگ. خوندنش باید بارها و آرام به هرکسی هدیه داده بشه. :)
در طول کتاب نویسنده آرام و ساده، سیلیهای از خود واقعی بهمون میزنه که خوشت میاد و نمیفهمی از کجا خوردی! :) سیلیهایی که باید بشینی ساعتها پاش حتی فکر کنی.
فرد آرمانی و واقعی شاید میشه گفت محور کتاب بود که ما خیلی وقتا این دو رو باهم قاتی میکنیم و همین فکرها و تصوراتمون باعث میشه زندگیمون بریزه بهم. دروغهایی به خودمون میگیم که رویارویی باهاشون شاید سخت باشه اما الزامی هست و کمککننده.
پ.ن: دو هفتهاس که تمومش کردم و دارم روی نظری که میخوام بدم فکر میکنم اما هنوز هم از خودم و نظرم راضی نیستم. :) فقط میتونم بگم همونجور که عزیزی این رو به من هدیه کرد، شما هم این رو به خودتون هدیه کنید. :)
——— [اگر دوست دارین بیشتر از کتابایی که میخونم ببینید تلگرام میتونید به نشونی @ReadByMani دنبالم کنید.]
یجورایی میگه چون نیک بنگری همه تزویر میکنند! اما درنهایت اگر بخواهیم به رنج زندگی پایان بدیم باید با حقیقت زندگی خودمون و دیگران مواجه بشیم، واقعیت رو بپذیریم و تصویر خیالیای که از آدمها واسه خودمون ساختیم رو ازبین ببریم. | در تلاش برای فهم دیگران، اعتراف به من نمیدانم، دشوار اما پرکردن فضاهای خالی با تخیلاتمان بسیار سادهست. |
(من این کتاب رو چندروزه خوندم نمیدونم چرا وضعیتش رو تغییر ندادم و چیزی ننوشتم!)
Niezła książka, choć mogłaby być lepsza. Wielu z nas nigdy w życiu nie przyzna się, że okłamuje samych siebie. Innych owszem, zdarza się. Ale siebie? Przecież to nie miałoby sensu. A jednak... Jeśli w grę wchodzi naruszenie status quo, to potrafimy zaprzeczyć nawet najbardziej oczywistym faktom. Mąż zdradza? No tak, ale obiecuje, że już nie będzie. Obiecuje od dwudziestu lat. Ale żona wierzy, że przecież w końcu dotrzyma słowa. Okłamuje samą siebie. Kobieta sukcesu, a jednocześnie idealna matka i żona. Tak jej się wydaje, bo podwładni nazywają ją suką, a mąż i dzieci schodzą z drogi. Czy to rzeczywiście życiowy sukces? Przykładów wiele znajdziemy sami. Co mi nie pasowało? A to, że autor wydaje się być najlepszym terapeutą wszechczasów. We własnym mniemaniu. Zamiast pozwolić pacjentom samym dojść do prawdy, bez ogródek podaje im ją na tacy. Z tekstu przebija zbytnia pewność własnej doskonałości i nieomylności.
با یک شکی بین دو و سه ستاره موندم. انگار که میلم به دو هم بیشتر بود، ولی گفتم بیانصافی نکنم. علتش هم اینه که تکرار مکررات خیلیه، جان فردیکسون پافشاری بسیاری داره که هرچیز غلط و ناجوری که تو ذهن و زندگی و رابطه ما هست، در واقع به علت تصویر نادرست و دروغینیه که ما از مسائل داریم. در اصل ما به خودمون دروغ میگیم تا رنج واقعیت رو نپذیریم و نوع بشر انگار همینه! نگاه یکجانبه به این مساله و گفتوگوی عجیبش با مراجعهکنندههاش برام از اول تا آخرش هضم نشد. جاهایی مراجعهکننده به مثابه یک متهم بازجویی میشد و انگار این شیوه فردریکسونه تا آدما رو با دروغهاشون مواجه کنه. که من زیادهروی و حالت تنبیهی زیادی میدیدم درش. به نظرم این درست نبود. از جاهای خوبش، فصل چهارم، بمیرید پیش از آنکه بمیرید: «ورود به رمز و راز مرگ مستلزم قربانی کردن توهمات مورد علاقه من است وقتی که سوگ انکارمان را زایل میکند، انکار، پیش از آن که انجامش بدهیم از بین رفته است. همچنان که مرگ در میان ما جریان دارد، ما در خلال مرگ زندگی میکنیم مرگ همیشه حاضر است زیرا هر ثانیه می میرد و ثانیه دیگر جای آن را می گیرد مرگ از ما دعوت می کند که این کار را رها کنیم و به آنچه هست گشوده باشیم ما همیشه در مرگ زندگی میکنیم.»
در ابتدای مطالعهی کتاب، دید خوبی نسبت به رواندرمانگری نداشتم و تصورم این بود که رواندرمانی به دلیل منحصر به فرد بودن داستان زندگی هر شخص، کلا امکانپذیر نیست. اما اگه به رواندرمانگر این نقش رو بدیم که میتونه ما رو با واقعیات زندگی بیشتر آشنا کنه، میشه از خوندن این کتاب هم لذت برد. در کل خوندن کتاب رو به افرادی که در پی حقیقت وجودی خودشون هستند، پیشنهاد میکنم.
Kłamstwa, którymi żyjemy jest opowieścią autora na temat swoich przygód jako terapeuta. Opisuje on różne przypadki sesji terapeutycznych, w których to pacjenci próbowali maskować siebie i swoje problemy za pomocą kłamstw i iluzji, które sami sobie stwarzali. Książka nie jest zbyt długa i jest napisana lekkim językiem, więc łatwo się to czyta.
Niektóre opisane przypadki są ciekawe. Z innych plusów, autor w kilku miejscach krytykuje modny w obecnych czasach kult ofiary czy też poszukiwania bezpieczeństwa psychicznego za wszelką cenę i braku konfliktów, co wymaga braku ludzi innych niż my sami. Wspomina też trochę o własnych traumach. Krytykuje też nierealistyczne postawy niektórych ludzi, według których ludzie powinni unikać negatywnych uczuć za wszelką cenę (pewne formy drogi do oświecenia duchowego).
Jednak z dużą częścią tej książki jest dość poważny problem. Autor korzysta na bogato z koncepcji psychoanalitycznych. Psychoanaliza jest pseudonauką i psychologia akademicka odnosi się do niej bardzo negatywnie. Niestety nadal żyje własnym życiem w pop psychologii i psychoterapii, czego przykładem jest choćby ta książka. Autor od czasu do czasu cytuje też różne koncepcje Freuda czy innych psychoanalityków. Wszystko to sprawia, że książka jest mało naukowa, rzekłbym, że bardziej przypomina wywód jakiegoś guru niż pracę popularnonaukową. Według niego psychoterapia polega na wykryciu kłamstw pacjenta i skonfrontowania go z nimi, aby pacjent mógł dostrzec prawdę na swój temat, która go wyzwoli i wyleczy. Tego typu postawa powoduje też, że autor regularnie nagania ludzi na terapię, aby ludzie wyzwolili się od swoich kłamstw. Można też odnieść wrażenie, że jak tylko pacjent odkryje i zaakceptuję prawdę na swój temat, to jego problem zostanie rozwiązany.
Czy ludzie okłamują siebie i innych oraz żyją nierealistycznymi oczekiwaniami i marzeniami? Jeszcze jak. Czy dopatrywać się w tym źródeł większości ludzkich problemów? Nie wiem, brzmi to dla mnie trochę kontrowersyjnie i naciąganie, tak jak zdają się być naciąganymi niektóre historie opisywane przez autora. W wielu miejscach autor zdaje się sugerować, że jak żyjemy w toksycznej relacji, to źródłem naszego cierpienia jest nierealistyczny obraz partnera a nie sama relacja. Kłamstwo jest postrzegane jako mechanizm wywołujący cierpienie, chociaż mógłby też być postrzegany jako mechanizm na radzenie sobie z cierpieniem. Poza tym, myślę, że jest dużo więcej powodów do trwania w toksycznej relacji niż tylko wyidealizowany obraz partnera.
Z racji swojego psychoanalitycznego dziedzictwa, autor bagatelizuje też samą technikę psychoterapii i leczenie farmakologiczne, bo przecież najważniejsza jest relacja psychoterapeutą. Tomasz Witkowski określiłby pewnie takie podejście do psychoterapii nie jak do naukowej metody leczenia, a jak do sztuki, która w całości zależy od artysty, pacjenta i ich charakterów. To, że relacja jest ważna nie wyklucza tego, że inne czynniki też są ważne. Niektóre metody psychoterapii były badane pod kątem skuteczności (z porównaniem do braku psychoterapii oraz innych metod) i są widoczne różnice. Niektóre metody pseudoterapii nie działają lub potrafią nawet szkodzić pacjentom. W niektórych schorzeniach leki też są ważne, ale to stoi w kontrze z tym, jak ludzki umysł postrzegają psychoanalitycy. Dla autora leczenie pacjenta sprowadza się do wspólnego odkrywania prawdy na temat pacjenta. Według niego także sytuacje, w których widzimy w innych wady, są tak właściwie projekcją naszych wad na inne osoby, kolejnym mechanizmem obronnym, który służy ukrywaniu prawdy. Więc jeśli prawie nie piję alkoholu i nie lubię ludzi, którzy piją dużo, to tak właściwie skrycie pragnę się upijać.
Autor przynajmniej nie przyjmuje całego bagażu psychoanalizy, bo np. nie doszukuje się problemów ludzi w ich dzieciństwie a głównie w bieżącym życiu. Wspomina też kilka przypadków, w których to terapeuci z jego otoczenia sami tworzyli projekcje i kłamstwa na temat swoich pacjentów i próbowali do nich przekonać swoich pacjentów. Zdaje mi się jednak, że autor nie miał w tym temacie jakiś głębszych refleksji w stylu na ile terapia to odkrywanie prawdy, a na ile zastępowanie jednych kłamstw innymi, tylko że zgodnymi z wizją świata terapeuty.
W książce jest też dużo powtórzeń i jej treść mogłaby być dużo krótsza. Sam temat kłamstw jest według mnie potraktowany dość płytko. Po pozycji popularnonaukowej spodziewałbym się jakiejś analizy tego, jak ludzie kłamią, dlaczego, jak często, jak sobie z tym radzić lub jak to wykrywać, ale nie znajdziemy zbyt wielu informacji na ten temat. O ile książka zawiera trochę wartościowych obserwacji czy uwag, to generalnie jej nie polecam.