داستانهای گرد آمده در این مجموعه عبارتند از: دفترچه پسانداز، دخترک سادهلوح، عاشق و معشوق، تازه عروس، خداحافظی، شال خاکستری، دوچرخهی قرمز، یکشنبه، درس، بوی دود، دیوار دبیرستان و سرخی غروب. آلبا دِ سِس پدس در سال ۱۹۱۱ در شهر رم متولد شد. پدر او کوبایی و مادرش ایتالیایی بود و خود او با ازدواج با یکی از نجیبزادگان ایتالیایی، تبعهی ایتالیا شد. پس از مدتی روزنامهنگاری، اولین رمان خود «هیچ یک از آنها باز نمیگردد» را به چاپ رساند (۱۹۳۸). همان طور به نوشتن مقالات سیاسی و ضد فاشیستی ادامه داد و مدتی نیز به خاطر آنها زندانی شد؛
Alba de Céspedes y Bertini was a Cuban-Italian writer.
Ms. de Céspedes was the daughter of Carlos Manuel de Céspedes y Quesada (a President of Cuba) and his Italian wife, Laura Bertini y Alessandri. Her grandfather was Carlos Manuel de Céspedes and a distant cousin was Perucho Figueredo. She was married to Francesco Bounous of the Italian foreign service
Ms. de Céspedes worked as a journalist in the 1930s for Piccolo, Epoca, and La Stampa. In 1935, she wrote her first novel, L’Anima Degli Altri. In 1935, she was jailed for her anti-fascist activities in Italy. Two of her novels were also banned (Nessuno Torna Indietro (1938) and La Fuga (1940)). In 1943, she was again imprisoned for her assistance with Radio Partigiana in Bari. After the war she went to live in Paris.
پیش از این دو مجموعه داستان "یک دسته گل بنفشه" و "درخت تلخ" رو از آلبا دسس پدس خونده بودم و به نظرم این مجموعه داستان ضعیفترینشون بود. داستانهاش سر راسته اما زیاد حرفی برای گفتن نداره. گاهی اوقات وقتی داستانی رو شروع میکردم ناخودآگاه تعداد صفحات رو میشمردم ببینم چند صفحه ازش مونده چون حقیقتا داستانهاش زیاد جالب نبودند و آدم رو به خوندن ترغیب نمیکردند. به نظرم داستان "دیوار دبیرستان" بهترین داستان این مجموعه بود اما باز زیاد به دل ننشست. خوندن این مجموعه داستان رو زیاد پیشنهاد نمیکنم.
((خوشبختی در همین نزدیکی هاست،فقط باید آنرا برداری)) ماریا یک تازه عروس است.اما به محض ورودش به خانه شوهر،پدرشوهرش میمیردو مردم ده این را نشانه ی نحسی ماریا می دانند! با نگاهشان او را آزار می دهند و وقتی ماریا از کنارشان می گذرد،نفس خود را نگه می دارند تا در هوایی که ماریا نفس می کشد،آنها نفس نکشند! موضوع اصلی داستان،تلاش برای یافتن خوشبختی و بی تفاوتی به نظرات مردم است..به خرافه های مردم! دهان مردم زمانی از حرف زدن می ایستد که خورشید از غرب طلوع کند! این کتاب به خرافات احمقانه ی مردم روستایی در مورد مرگ و عزاداری و قدم نحس اشاره می کند مثلا: در مرگ عزیز نباید دو سال لباس سیاه از تن درآورد!ویا در هوای گرم نباید پنجره راباز کرد ، تا چهل روز نباید ریش خود را اصلاح و یا به حمام رفت!
اما زمانی که ماریا تا سرحدات دیوانگی پیش میرود و تحمل نگاه مردم را ندارد،فرار را به قرار ترجیح می دهد اما در حین فرار،روح مادرش را میبیند که به او می گوید:بهشت الان به زیر پایت رفت و تو مادر شدی! شمعی در تاریکی جانکاه! نوری در ظلمت بی پایان! هوایی در خلاء! بازگشت بارقه های امید به دل او! ورهایی از نظر مردم. لمس دوباره خوشبختی!
اری ماریا مادر شده بود❤️
❄(از این مجموعه داستان ،تنها داستان تازه عروس را مطالعه نمودم و نظری درباره سایر داستان ها ندارم)
بین مجموعه داستانای آلبا از این بیشتر از همه خوشم اومد اگه نمیدونین باید بگم که کلا نوشته های آلبا دسس پدس تم فمنیستی داره و خیلی با ریاکاری و مذهب و اینجور چیزا مشکل داره و خب من حدس میزنم که ایرانی ها(مخصوصا خانوما) خیلی دوست داشته باشن کاراشو خودم که کلا با فضای نوشته هاش خیلی حال میکنم و ترجمه بهمن فرزانه هم که فوق العاده روون و دقیقه
یه جوری سخت خونده شد، در مقایسه با کتابهایی که این روزها میخوندم. چیز زیادی هم ازش یادم نیست راستش. یه چیزی که اینجا توجهمو جلب کرده اینه که دسس پهدس خیلی کم خونده شده نمیدونم چرا. از دفترچه ممنوعش که خیلی راضی بودم من.
Some of her best short stories are in this book. Her work always makes you feel so many different emotions, especially as a woman. I can't believe how underrated this is btw!!