انتظار داشتم بیشتر در مورد پروسهی تولید نوشته باشن، اما تقریبا بیشترش توضیح تحقیقاتشون قبل از اجرای آرتهاش بود و خیلی سورپرایزم کرد. میدونستم که تحانتظار داشتم بیشتر در مورد پروسهی تولید نوشته باشن، اما تقریبا بیشترش توضیح تحقیقاتشون قبل از اجرای آرتهاش بود و خیلی سورپرایزم کرد. میدونستم که تحقیق نسبتا دقیقی در مورد مسیحیت توی اسپانیا داشتن، اما فکرشم نمیکردم که تمام باسها و مکانهای بازی برگردن به یکسری داستان و روایت تاریخی. این توجهی که توی بخش تحقیق گذاشته بودن خیلی ارزشمندتر از گیمپلی (که فوقالعادهس) بود. تقریبا تمام مراحل بازی یک توضیح تاریخی و منطقی برای خودشون دارن، هیچ کدومشون صرفا برای گیمپلی اونجا قرار نگرفتن.
یکسری از چیزهایی که نوشته بود حتی برای من آشنا هم نبودن، با سرچ ساده هم نتونستم پیداشون کنم و الان دارم توی سایتهای عجیب مذهبی/تاریخی لاتین میچرخم تا اطلاعات بیشتری پیدا کنم. به نظرم این کتاب جز ارزشی که برای فهمیدن بازی داره، خیلی برای درک بهتر مسیحیت توی قرن شونزدهم و هفدهم خوبه....more
چند روزی هست که این کمیک رو تموم کردم ولی فرصت نشد در موردش بنویس. برای من این بهترین (یا بخوام کمتر جوگیر بشم، یکی از بهترین) ران های دردویل بود. داستچند روزی هست که این کمیک رو تموم کردم ولی فرصت نشد در موردش بنویس. برای من این بهترین (یا بخوام کمتر جوگیر بشم، یکی از بهترین) ران های دردویل بود. داستان ریتم درستی داره، هیچ جایی عجله نکرده تا زودتر بره جلو. شاید حجمش زیادش این اشتباه رو درست کنه که خسته کننده س، اما در اصل سه تا آرک مختلف توی این جلده و هر کدوم سبکِ روایت متفاوتی دارن. از یک داستان حقوقی و خشن توی زندان شروع میشه و میرسه به چیزی شبیه جیمز باند و آخرش یک دردویل کلاسیک رو داریم که ذهن و روانش به شدت آزرده شده.
خیلی ساختار درستی داره توی داستان گفتن، اینقدری که طراحی متوسطش رو کنار میزنه و کاری میکنه که خوب به نظر بیاد. ...more
انتظار نداشتم اینقدر خوب باشه، یکی از بهترین طراحیهایی که از مارول دیدم رو داشت. حتی با اون "سفر قهرمان" متفاوت رفتار کرده بودن. خوندن فانی بود و ازشانتظار نداشتم اینقدر خوب باشه، یکی از بهترین طراحیهایی که از مارول دیدم رو داشت. حتی با اون "سفر قهرمان" متفاوت رفتار کرده بودن. خوندن فانی بود و ازش راضیم....more
این سری Noir که بیشتر توجهها رو پانیشر و ولورین گرفتن (حقشون بود)، اما رانِ لوک کیج هم خیلی خوب بود. یه کمیک نسبتا کوتاهه که لوک کیج از زندان میاد بیاین سری Noir که بیشتر توجهها رو پانیشر و ولورین گرفتن (حقشون بود)، اما رانِ لوک کیج هم خیلی خوب بود. یه کمیک نسبتا کوتاهه که لوک کیج از زندان میاد بیرون و میبینه زنش مرده و هر چیزی که داشته از دست داده. داستانش همون حالت کلاسیکِ نوآر رو داره: کاراگاهی و خشونت زیاد.
به نظرم نویسندگی و طراحی این کمیک متوسطن، دوتا دلیل باعث میشه که پیشنهادش کنم:
۱. مارول با لوک کیج خیلی بد رفتار کرده. یکی از بدترین و کم بودجهترین سریالهاشون بود، حتی به نظر نمیاد به این زودیا بخوان ریبوتش کنن. توی کمیکهاشم همیشه نویسندههای تازه کار میارن و هیچوقت بهترین طراحهاشون رو نمیذارن براش. شاید به طور کلی این کمیک متوسط باشه، ولی به نظرم جزو سهتای خوبِ تاریخ لوک کیجه.
۲. اینجا لوک کیج اون حالت مهربون و فداکار رو نداره، عصبانی و خشنه و نمیترسه از کشتن بقیه. دقیقا همون بخش از شخصیت لوک کیجه که جالبه. بدون استثنا هر بار یک کار خوب ازش خوندم اینطوری بوده. اینجا یکی از بهترین نمونههاشه....more
این کتاب پوسترهای راه آهن و تورهای سفری بریتانیا از اواخر قرن نوزدهم تا دهه هفتاد رو شامل میشه. در کل از لحاظ زیبایی و گرافیک چیز جالبیه، اما مطالبش این کتاب پوسترهای راه آهن و تورهای سفری بریتانیا از اواخر قرن نوزدهم تا دهه هفتاد رو شامل میشه. در کل از لحاظ زیبایی و گرافیک چیز جالبیه، اما مطالبش اونقدر برام من اهمیتی نداشتن و بیشتر شبیه یک کار تبلیغاتی از یک سازمان دولتی بود. انتظار هم داشتم تعداد پوسترها بیشتر باشه، ولی فکر کنم ۲۰-۲۵تا فقط توی این کتاب بودن که باز هم بهتر از هیچیه....more
قبل از اینکه بخونم به خودم گفتم راه نداره دو نفر به این خوبی، با این کارنامه پر از انیمههای شاهکار مانگاشون بد باشه، حتی متوسط هم باشه. ولی بود! جدا قبل از اینکه بخونم به خودم گفتم راه نداره دو نفر به این خوبی، با این کارنامه پر از انیمههای شاهکار مانگاشون بد باشه، حتی متوسط هم باشه. ولی بود! جدا وقتمو تلف کردم. حتی دوست دارم بگم پیچیده بود و من نفهمیدم، ولی نه... خیلی خوب فهمیدم، فقط به نظرم سطحی ترین ایده و اجرا رو داشت....more
قضیه اینه که خیلیها اعتقاد دارن ۱۹۶۶ پل مک کارتنی توی یک تصادف مرده، سرویسهای امنیتی هم با توجه به تجربهای که سر سلبریتیهای قبلی داشتن حدس میزدن قضیه اینه که خیلیها اعتقاد دارن ۱۹۶۶ پل مک کارتنی توی یک تصادف مرده، سرویسهای امنیتی هم با توجه به تجربهای که سر سلبریتیهای قبلی داشتن حدس میزدن خبرِ مرگ پل میتونه باعث خودکشی خیلیها بشه، چون مشخصا تمامِ اون قبلیها یک هزارم پل مک کارتنی هم محبوب نبودن. پس اعضای بیتلز رو راضی کردن به اینکه بدل پل توی گروه باشه و طوری رفتار کنن که انگار هیچی نشده.
حالا بعد از حدود ۶۰ سال، این تئوری خیلی بیشتر از قبل منطقی به نظر میاد. از اشارههای زیادی اعضای بیتلز توی آهنگها و مصاحبهها به مرگ پل مک کارتنی گرفته تا حرفهای همسر سابقش در موردش تمام این جریانها. شاید یکی از بزرگترین معماهای تاریخ موسیقیه که احتمالا تا چند سال دیگه بالاخره کامل مشخص میشه (میدونین، مک کارتنی پیره. وقتی بمیره خیلی ساده جوابهای قطعی رو میگیریم.).
این کمیک هم دقیقا مربوطه به همون چند ماهی که پل مک کارتنی میمیره و بیتلز هم در حال ضبط کردن آلبومشون بودن. خود کمیک احتمالا برای سلیقهی خیلیها "زیادهروی" به حساب میاد، چون خیلی تجربی با بیشتر بخشها رفتار کرده. ولی در اصل کار خوبیه، نویسندگی قویای داره و طراحیها همون چیزی هستن که به این روایت میخورن. برام یکم عجیبه که اینقدر نقد و ریویوی بد در موردش توی اینترنت هست....more
این 2009ترین چیزیه که دیدم. شاید یک زمانی سبک و داستان هاش جالب به حساب میومدن، اما الان فقط یادآوری چیزهایین که اقواممون توی فیس بوک میذاشتن تا حس کناین 2009ترین چیزیه که دیدم. شاید یک زمانی سبک و داستان هاش جالب به حساب میومدن، اما الان فقط یادآوری چیزهایین که اقواممون توی فیس بوک میذاشتن تا حس کنن مثل بقیه ن، ولی نبودن....more
یکم افت کرد، شایدم بیشتر از چیزی که دوست دارم بگم افت کرد. خیلی از اون بخشهای جالبِ دوتا کتاب اول رو پاک کرده بود و بیشتر از قبل داستان و شخصیتها رویکم افت کرد، شایدم بیشتر از چیزی که دوست دارم بگم افت کرد. خیلی از اون بخشهای جالبِ دوتا کتاب اول رو پاک کرده بود و بیشتر از قبل داستان و شخصیتها رو برد سمت ریک اند مورتی و بوجک هورسمن. این باعث میشد دیالوگها و نوع شخصیت پردازی تکراری بشه. که واقعا برام عجیبه، جلد اول خوب داشت پیش میرفت، نمیتونم بگم خیلی اورجینال بود اما شخصیت مخصوص خودشو داشت. اما نصفهی دوم چیز خاصی از شخصیتش رو نمیشد دید.
در کل متوسط بود، چیزهای خوب و بد داشت. میتونم بگم ارزش زمانی که گذاشتم رو داشت، اما چیزی نیست که بازم بخونمش یا بهش فکر کنم....more
داستان یه دختر بچهایه که منتقل میشه به سرزمین پریان و تا وقتی که کلید رو پیدا نکنه نمیتونه برگرده به زندگی عادیش. کلِ این سرزمین پریان خیلی لاو اندداستان یه دختر بچهایه که منتقل میشه به سرزمین پریان و تا وقتی که کلید رو پیدا نکنه نمیتونه برگرده به زندگی عادیش. کلِ این سرزمین پریان خیلی لاو اند لایته و معمولا بچهها هم خیلی سریع کلید رو پیدا میکنن، اما این دختره به حدی متنفره از کل این دنیا که نمیتونه کلید رو پیدا کنه و نزدیک سی سال (تا پایان این جلد) توی سرزمین پریان گیر کرده. قهرمان داستان از هیچ جنایتی نمیگذره، تمام موجودات از تمامِ ردههای سنی رو کتک میزنه و میکشه و اصلا پشیمونی هم حس نمیکنه.
خیلی روش جالبی بود برای نشون دادن خوب و بد، اینکه چطور یک کاراکتر میتونه هارمونی دنیایی که "ایدهآله" رو از بین ببره و اون بخشهای تاریکشو بکشه بیرون. نوع روایت و دنیای داستان اینطوری بود که هیچچیزی رو نمیشد حدس زد، چون نویسندهش میتونست هر کاری که بخواد بکنه چون از اول منطق خاصی برای داستانش نذاشته بود. همین باعث میشد کمیک پر صحنههای کمدی خوب باشه که هیچ منطق و دلیلی نداشتن. از اون سمت خرده روایتها عالی بودن، اینطوری بود که یک دفعه سی صفحه میزد توی یک داستان دیگه که اصلا برای حضورش دلیلی نبود و اونجا هر چی ایده که نتونسته بود توی خط اصلی جا بده رو میذاشت.
معمولا خیلی پیش میاد که یک آلبوم موسیقی رو گوش کنم و به خودم بگم این آلبوم میتونست به عنوان رمان یا فیلم هم چیز جالبی باشه، اما برعکسش خیلی کم پیش اومعمولا خیلی پیش میاد که یک آلبوم موسیقی رو گوش کنم و به خودم بگم این آلبوم میتونست به عنوان رمان یا فیلم هم چیز جالبی باشه، اما برعکسش خیلی کم پیش اومده برام. این کمیک میتونست یک آلبوم الکترونیک/آمبینت خوب باشه، تصورش برام راحته که بندی مثل بوردز اف کانادا {۱} یا یانگرز برادرز {۲} این ایده رو تبدیل به آلبوم کنن و همه لذت ببرن. این شاید مهمترین نکتهی این کمیک بود.
داستان نسبتا سادهای داره، هوشهای مصنوعی تونستن یک بعد جدید پیدا کنن و برن اونجا. مادر و پدرِ شخصیت اصلی هم برای نقشه برداری این بعد جدید اونجا رفتن و گم شدن. حالا شخصیت اصلی که قدرتهای ذهنی خاصی داره سعی میکنه اونها رو پیدا کنه. داستان خاصی نبود، حتی پایان بندی جالبی هم نداشت. ولی به نظرم اصلا هدف هم قصه گفتن نبود توی این کمیک، بیشتر میخواست فضا بسازه.
نوعِ خالی بودن و تنهاییای که توی این دنیا هست رو من قبلا توی قصههایی از لوپ {۳} و دورانِ آشغال جمعکنها {۴} (قطعا ترجمهی اشتباهیه، ایکاش گودیدز یکم بهتر از فارسی پشتیبانی میکرد تا مجبور نشم به این کار) دیده بودم. جایی که انسانها و رباتها از اون مرحلهی درگیری کلاسیک تا حدودی رد شدن، تمرکز داستان روی یک فضای بیهدفیه که نه انسانها میدونن باهاش چیکار کنن نه رباتها. به طور کلی این کمیک بیشتر از خونده شدن، برای نگاه کردن بود.
1- Boards of Canada 2- Younger Brother 3- Tales from the Loop 4- Scavengers Reign ...more
خیلی کتاب دوست داشتیای بود. اینطوریه که یک خونهس و صفحهی بعدش طراحی و چیدمان خونه رو نشون میده. هر کدومشون هم جزئیات خاص خودشون رو دارن که باعث میخیلی کتاب دوست داشتیای بود. اینطوریه که یک خونهس و صفحهی بعدش طراحی و چیدمان خونه رو نشون میده. هر کدومشون هم جزئیات خاص خودشون رو دارن که باعث میشه شبیه یک تیکه از داستان باشن. خیلی موقع خوندنش حس خوبی داشتم. به شدت هم تحت تاثیر انیمههای استودیو جیبلی بود....more
خیلی راضی بودم از این سه جلد، به نظرم تمام اون چیزهایی که فانتزیهای مدرن دارن و خوب بود رو اورده، از اون سمت اشتباهاتی مثل حجم زیاد، متنهای طولانی وخیلی راضی بودم از این سه جلد، به نظرم تمام اون چیزهایی که فانتزیهای مدرن دارن و خوب بود رو اورده، از اون سمت اشتباهاتی مثل حجم زیاد، متنهای طولانی و تکرار که بلای جون بیشتر کتابهای این نسله رو نداشت. خیلی راضی بودم از خوندنش، حدس میزنم حالا برای سراغ بقیهی کارهای این نویسنده. ...more
داستان به خوبی همون جلد اول ادامه پیدا کرد. دنیاسازیش یکی از بهترینهاییه که توی این چند ماه دیدم. حتی طراحیهاش هم باگ ندارن، چیزی که برای کمیکهای اداستان به خوبی همون جلد اول ادامه پیدا کرد. دنیاسازیش یکی از بهترینهاییه که توی این چند ماه دیدم. حتی طراحیهاش هم باگ ندارن، چیزی که برای کمیکهای این مدلی خیلی متداوله. تنها مسئلهای که یکم تو چشم میزنه اینه که تمام کاراکترهاش... گی بودن. وقتی میگم تمامشون یعنی ما هفتها اصلی داریم، تمامشون گیان. چیزی نیست که اذیتم کنه ولی این یکم باعث شده داستان عجیب بشه....more