Saeed's Reviews > Flow: The Psychology of Optimal Experience

A good book but can be more condensed.
After reading this book, I hardly got more than the above points. I was looking for a "how to" book about creating the flow experience. However, this book is really a life philosophy book, which uses "flow" as a paradigm to describe various aspects of life. The general point is very good: we need to create order in mind. And the way is to have a goal and an "autotelic mindset", mainly, focus on the effort, not on external reward or punishment. Such mindset can be applied to physical, mental and social activities.

اگر در گوگل اسکولار نگاه کنید متوجه می شوید که مقاله هایی زیادی به اسم نویسنده در این زمینه به چاپ رسیده است، در حقیقت فلو یک تبلیغ لایف استایل است که من بهش میگم لایف استایل کند

slow life style (Levin) versus fast life style (Vronsky) in Anna Karenina

مثلاً این سوال مطرح می شود که آیا خوردن شکلات لذت بخش تراست یا شستن ظرف های کثیف
واقعاً خیلی جالبه که این نویسنده کار را وسیله ای برای شادی معرفی کرده است
می توان گفت که خوردن شکلات نماینده‌ی سبک زندگی تند و شستن ظرف‌ها نماینده‌ی سبک زندگی کند است
(یا مثلاً تلویزیون دیدن (تند) در مقابل کتاب خوندن (کند

نمی دونم نویسنده مفهوم فلو را تعریف می‌کند بعدش من توقع داشتم که فرمول رسیدن به فلو را هم بیان کند ولی کتاب راجع به این موضوع صحبتی نکرده و در عوض به بیان سبک زندگی فلو می پردازد

برای من این جوری بود که خواندن کتاب از یک جایی به بعد سخت و خسته کننده بود مخصوصاً دو فصل آخر کتاب که نویسنده به کل از مفهوم فلو فاصله می گیرد و شروع می کند به باز گویی کتاب «انسان در جستجوی معنای» دکتر فرانکل
به نظر من کتاب
deep work Cal Newport
نسبت به کتاب فلو دلچسب تر و بهتر است

درسی که آموختم: هرگز تنبلی نکنم

اگر از سبک نویسندگی نویسنده و خسته کننده بودن کتاب بگذریم، چیزی که واقعاً من بعد از مطالعه این کتاب و کتاب «کار عمیق» و همچنین کتاب «راه ثروت» بنجامین فرانکلین متوجه شدم، ارزش مند بودن و لذت بخش بودن سبک زندگی است که انسان با کار بدست می آورد. تفکری که من نداشتم، مخصوصاً بعد از خواندن کتاب‌هایی مثل کتاب «پدر پولدار» کیوساکی و«میلیونر فست‌لین» مارکو که برای من این طور شده بود که من دید خوبی نسبت به کار کردن نداشته باشم؛ جوری شده بود که من فکر می‌کردم که هر کسی کار می‌کند درون «رت ریس» قرار دارد