Peiman E iran's Reviews > عروسک خانه

عروسک خانه by Henrik Ibsen
Rate this book
Clear rating

by
42133960
's review

really liked it
bookshelves: نمایشنامه

‎دوستانِ گرانقدر، نمایشنامهٔ "عروسکخانه" یا "خانهٔ عروسک" به باورِ خیلی از صاحب نظران و منتقدان، به نوعی پرچمدارِ مبارزاتِ فمینیستی و انسان گرایانه بوده است و به راستی تبدیل به پایه هایِ فمینیسم در اورپا شده بود. چراکه شخصیتِ اصلیِ این داستان، زنی شجاع و باهوش است که تابوهایِ اجتماعی و خانوادگی را درهم میشکند و نظامِ بورژوازی با اندیشهٔ بیخردانهٔ مردسالاری را زیرِ پاهایش لگدمال میکند..... این اثر، یکی از غوغا برانگیزترین داستانها و نمایشنامه ها بود که مردم در هر جایی که جمع میشدند، در موردِ آن با یکدیگر گفتگو و حتی بحث و دعوا میکردند.. تا جایی که بر رویِ برخی از کارتهایِ دعوت به میهمانی، نوشته شده بود: لطفاً از صحبت کردن در موردِ "خانهٔ عروسک" خودداری کنید
‎داستان در موردِ زنی به نامِ <نورا> میباشد که میتوان وی را جوش و خروش و به پاخواستنِ زنی دانست که در اوجِ دلدادگی و شورِ زندگی، به تنهایی و پوچی میرسد.. زنی که برایِ نجاتِ جانِ همسرش که <توروالد هلمر> نام دارد، مجبور میشود تا جعلِ امضا و سند کرده و وامِ بانکی بگیرد و به صورتِ پنهانی قسط هایِ وام را پرداخت کند، به این امید که اگر شوهرش پی به حقیقت ببرد، از این کارِ نورا ستایش کرده و او را قهرمانِ زندگی به شمار آورد... ولی هلمر، نه تنها از نورا سپاسگزاری نمیکند، بلکه او را دروغگو و کلاهبردار خطاب کرده و به او میتازد و به زن بودن و انسانیتِ وی، توهین میکند
‎دوستانی که مشتاق هستند تا بیشتر در موردِ این داستان بدانند، در زیر چکیده ای از آن را برایشان مینویسم
-----------------------------------------------
‎نورا و هلمر، در کنارِ هم خوش هستند و سه فرزند به نامهایِ <باب> ، <ایمی> و <ایوار> دارند.. هشت سال از زندگیِ مشترکِ آنها سپری شده است.. هلمر، کارمندی خودخواه و وظیفه شناس است و نورا، زنی زیبا و مادر و همسری مهربان میباشد.. البته این را بگویم که از دیدگاهِ هلمر، همسرش نورا، پرنده ای زیبا و آوازخوان است که هوس بازی و خنگی را نیز در وجودش یکجا جمع نموده و درکل عروسکی است که هلمر میتواند با او بازی کند و به این دلیل که او از جنسِ زن است، هلمر هیچگاه او را جدی نگرفته و با او همچون کودکان رفتار میکند... همه چیز عادی میباشد، تا آنکه نزدیک به کریسمس، باخبر میشوند که هلمر به زودی به سِمَتِ ریاستِ بانک، انتخاب خواهد شد... در این اوضاع و احوال، دوستِ قدیمیِ نورا که <کریستین لینده> نام دارد، پس از مرگِ شوهرش و مادرش، کارش را از دست داده و به خانهٔ نورا می آید، تا بلکه هلمر، بتواند کاری برایِ او دست و پا کند.... موضوعِ اصلی داستان که رازِ سر به مهرِ نورا میباشد، از زمانی آغاز میشود که نورا این راز را با کریستین در میان میگذارد
‎اوضاع از این قرار است که، در همان سالِ نخستِ ازدواجِ هلمر و نورا، هلمر بیمار میشود و پزشکان سفارش میکنند که برایِ درمان، بهتر است به مدتِ یک سال به ایتالیا سفر کنند... هلمر تصور میکند که هزینه هایِ سنگینِ این سفر را پدرِ نورا به عنوانِ ارث، به او داده است، در صورتیکه نورا این هزینه ها را از وامِ بانکی تأمین نموده است.. نورا از وکیلِ بانک به نامِ <کروگستاد> وام گرفته و امضایِ پدرش را به عنوانِ ضامن، جعل کرده و با این سندِ تقلبی، وام گرفته و جانِ هلمر را نجات داده است و ماه به ماه اقساطِ آن را در تمامِ این سالها پرداخت کرده است.. تا آنکه کارهایِ کروگستاد لو میرود و در بانک همه میفهمند که اسناد جعلی بوده است.. رئیسِ بانک هلمر میباشد و به کروگستاد خبر میرسد که او با این رسوایی از کار اخراج میشود... از این رو، کروگستاد نامه ای به هلمر نوشته و در مورد جعلِ امضا کردن و تقلبِ نورا، همه چیز را فاش میکند
‎خلاصه عزیزانم، کلی ماجراها پیش می آید و سرانجام با تمامِ تلاشی که نورا و دیگران انجام میدهند تا هلمر از حقیقت آگاه نشود، ولی هلمر متوجه میشود که نورا در تمامِ این سالها به او دروغ گفته و آبرویِ کاریِ او در خطر است.. پس بدونِ اندکی وجدان و انسانیت، نورا را که به خاطرِ او دست به اینکار زده است را موردِ سرزنش و نکوهش قرار داده و نمیگذارد نورا بر مسائلِ اخلاقی و آدابِ زندگیِ فرزندانش نظارت داشته باشد و نورا را تبدیل به موجودی نامرئی در خانه میکند.. تا آنکه یکروز ......................................... عزیزانم، بهتر است خودتان این نمایشنامه را خوانده و از سرانجامِ آن آگاه شوید
---------------------------------------------
‎نورا: مقدس ترین وظیفهٔ من به نظرِ تو چیست؟؟

‎هلمر: وظیفه ای که در قبالِ شوهر و بچه هایت داری... من که نباید این را به تو بگویم

‎نورا: من وظیفهٔ دیگری هم دارم که به همین اندازه مقدس است

‎هلمر: چرند میگویی! کدام وظیفه؟

‎نورا: وظیفه ای که در قبالِ خود دارم

‎هلمر: یادت باشد.. تو قبل از هرچیز، یک زن هستی و یک مادر

‎نورا: من دیگر به این حرف اعتقاد ندارم... من بر این باورم که پیش از هرچیز، من یک انسانم... درست مثلِ تو
---------------------------------------------
‎امیدوارم این ریویو در جهتِ آشنایی با این کتاب، مفید بوده باشه
‎<پیروز باشید و ایرانی>
49 likes · flag

Sign into Goodreads to see if any of your friends have read عروسک خانه.
Sign In »

Reading Progress

Finished Reading
December 19, 2018 – Shelved
December 19, 2018 – Shelved as: نمایشنامه

No comments have been added yet.